شماره ٤٠٨: ديگرانرا عيش و شادى گر چه در صحرا بود

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ديگرانرا عيش و شادى گر چه در صحرا بود
عيش ما هر جا که يار آنجا بود آنجا بود
هر دلى کز مهر آن مه روى دارد ذره ئى
در گداز آيد چو موم ار فى المثل خارا بود
سنبلت زانرو ببالا سر فرود آورده است
تا چو بالاى تو دايم کار او بالا بود
هست در سالى شبى ايام را يلدا وليک
کس نشان ندهد که ماهى را دو شب يلدا بود
تنگ چشمانرا نيايد روى زيبا در نظر
قيمت گوهر چه داند هر که نابينا بود
از نکورويان هر آنچ آيد نکو باشد ولى
يار زيبا گر وفادارى کند زيبا بود
حال رنگ روى خواجو عرضه کردم بر طبيب
ناردان فرمود از آن لب گفت کان صفرا بود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید