شماره ٣٨١: نور رويت تاب در شمع شبستان افکند

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
نور رويت تاب در شمع شبستان افکند
اشکم آتش در دل لعل بدخشان افکند
اى بسا دود جگر کز مهر رويت هر شبى
شمع عالمتاب گردون در شبستان افکند
صوفى صافى گر از لعل تو جامى در کشد
خويشتن را در ميان مى پرستان افکند
راستى را ترک تيرانداز مستت هر نفس
کشته ئى را از هوا برخاک ميدان افکند
درج ياقوت گهر پوشت چو گردد در فشان
از تحير خون دل در جان مرجان افکند
يک نظر در کار خواجو کن که هر شب در فراق
ز آتش مهرت شرر در کاخ کيوان افکند
نزد طوفان سرشکش بين که ابر نوبهار
از حيا آب دهن بر روى عمان افکند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید