شماره ٣٤٩: ما برکنار و با تو کمر در ميان بماند

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ما برکنار و با تو کمر در ميان بماند
وان چشم پرخمار چنان ناتوان بماند
از پيش من برفتى و خون دل از پيت
از چشم من روان شد و چشمم درآن بماند
گفتم که نکته ئى ز دهانت کنم بيان
از شور پسته ات سخنم در دهان بماند
برخاک درگه تو چو دوشم مقام بود
جانم براستان که برآن آستان بماند
باد صبا که شد به هواى تو سوى باغ
چندين ببوى زلف تو در بوستان بماند
فرهاد اگر چه با غم عشق از جهان برفت
ليکن حديث سوز غمش در جهان بماند
خواجو ز بسکه وصف ميان تو شرح داد
او از ميان برفت و سخن در ميان بماند
در عشق داستان شد و چون از جهان برفت
با دوستان محرمش اين داستان بماند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید