شماره ٣٢٢: مرا اى بخت يارى کن چو يار از دست بيرون شد

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
مرا اى بخت يارى کن چو يار از دست بيرون شد
بده صبرى درين کارم که کار از دست بيرون شد
نگارين دست من بگرفت و از دست نگارينش
دلم خون گشت و زين دستم نگار از دست بيرون شد
شکنج افعى زلفش که با من مهره مى بازد
بريزم مهره مهر ار چه ما را ز دست بيرون شد
من آنگه بختيار آيم که يارم بختيار آيد
ولى از بخت يارى کو چو يار از دست بيرون شد
صبا گو باد مى پيما و سوسن گو زبان مى کش
که بلبل را ز عشق گل قرار از دست بيرون شد
مگر مرغ سحر خوانرا هم آوازى بدست آيد
که چون بادش بصد دستان بهار از دست بيرون شد
مى اکنون در قدح ريزم که خواجو مى پرست آمد
گل اين ساعت بدست آرم که خار از دست بيرون شد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید