شماره ٣١٧: روى نکو بى وجود ناز نباشد

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
روى نکو بى وجود ناز نباشد
ناز چه ارزد اگر نياز نباشد
راه حجاز ار اميد وصل توان داشت
بر قدم رهروان دراز نباشد
مست مى عشق را نماز مفرماى
کانکه نميرد برو نماز نباشد
مطرب دستانسراى مجلس او را
سوز بود گر چه هيچ ساز نباشد
حيف بود دست شه به خون گدايان
صيد ملخ کار شاهباز نباشد
بنده چو محمود شد خموش که سلطان
در ره معنى بجز اياز نباشد
پيش کسانى که صاحبان نيازند
هيچ تنعم وراى ناز نباشد
خاطر مردم بلطف صيد توان کرد
دل نبرد هر که دلنواز نباشد
کس متصور نمى شود که چو خواجو
هندوى آن چشم ترکتاز نباشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید