شماره ٢٩٦: دلم که حلقه گيسوى يار مى گيرد

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دلم که حلقه گيسوى يار مى گيرد
درون حلقه نشستست و مار مى گيرد
بهر کجا که روم آب ديده مى بينم
که دامن من شوريده کار مى گيرد
نگار تا ز من خسته دل کنار گرفت
ز خون ديده کنارم نگار مى گيرد
غلام آن بت چينم که سرحد ختنش
طلايه سپه زنگبار مى گيرد
دو چشم آهوى روباه باز صيادش
بغمزه شير دلانرا شکار مى گيرد
چو ياد نرگس مست تو مى کنم بصبوح
مرا ز غايت مستى خمار مى گيرد
ز مشک چين چه خطا در وجود مى آيد
که خط سبز تو از وى غبار مى گيرد
سرشک ديده که بر چشم کرده ام جايش
چه اوفتاده که از من کنار مى گيرد
چو دم ز نافه زلف تو مى زند خواجو
جهان شمامه مشک تتار مى گيرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید