شماره ٢٨٨: سپيده دم که صبا بر چمن گذر مى کرد

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
سپيده دم که صبا بر چمن گذر مى کرد
دل مرا ز گلستان جان خبر مى کرد
چو غنچه از لب آن سيمبر سخن مى گفت
دهان غنچه پر از خرده هاى زر مى کرد
اگر ز نرگس مستش چمن نشان مى داد
دلم بديده حسرت درو نظر مى کرد
تذرو جان من از آشيان برون مى شد
چو گوش بر سخن بلبل سحر مى کرد
شکوفه بهر تماشاى باغ عارض دوست
سر از دريچه چوبين شاخ بر مى کرد
کمان ابروى آن مه چو ياد مى کردم
خدنگ آه من از آسمان گذر مى کرد
فلک بياد تن سيمگون مهرويان
درست روى من از مهر دل چو زر مى کرد
سحر که شاهد خاور نقاب بر مى داشت
حديث روى تو ناهيد با قمر مى کرد
ز شوق لعل تو هر لحظه مردم چشمم
لب پياله بخوناب ديده تر مى کرد
دبير از آن لب شيرين حکايتى مى راند
دهان تنگ قلم را پر از شکر مى کرد
روان خسته خواجو ز شهر بند وجود
بعزم ملک عدم دمبدم سفر مى کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید