شماره ٢٧٧: ترک من ترک من گرفت و خطا کرد

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ترک من ترک من گرفت و خطا کرد
جامه صبر من برفت و قبا کرد
همچو زلف سياه سرکش هندو
بر سر آتشم فکند و رها کرد
صبح رويش بديد و سوره والشمس
از سرصدق در دميد و دعا کرد
خط زنگارگون آن بت چين را
هر که مشک تتار خواند خطا کرد
بدرستى که در حديث نيايد
آنچه غم با دل شکسته ما کرد
آنکه بيرون ازو طبيب نداريم
دردمان کى شنيدئى که دوا کرد
اشک مى خواست تا برون جهد از چشم
خون دل کام او برفت و روا کرد
چون بروز وصال شکر نکردم
اخترم در شب فراق سزا کرد
نيست برجاى خويش مرغ سليمان
باز گوئى مگر هواى سبا کرد
بر حديث صبا چگونه نهم دل
زانکه با دست هر سخن که صبا کرد
سرو سيمين من ز صحبت خواجو
گر نه آزاد شد کناره چرا کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید