شماره ٢٦٤: دل من باز هواى سر کوئى دارد

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دل من باز هواى سر کوئى دارد
ميل خاطر دگر امروز بسوئى دارد
هيچ داريد خبر کان دل سرگشته من
مدتى شد که وطن بر سر کوئى دارد
بگسست از من و در سلسله موئى پيوست
که دل خلق جهان در خم موئى دارد
ايکه از سنبل مشکين توعنبر بوئيست
خنک آن باد که از زلف تو بوئى دارد
ما بيک کاسه چنين مست و خراب افتاديم
حال آن مست چه باشد که سبوئى دارد
شاخ را بين که چه سرمست برون آمده است
گوئيا او هم ازين باده کدوئى دارد
ايکه گوئى که مکن خوى بشاهد بازى
هر کرا فرض کنى عادت و خوئى دارد
خيز چون پرده ز رخسار گل افکند صبا
روى گل بين که نشان گل روئى دارد
خوش بيا برطرف ديده خواجو بنشين
همچو سروى که وطن برلب جوئى دارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید