شماره ٢٣٣: ميانش موئى و شيرين دهان هيچ

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ميانش موئى و شيرين دهان هيچ
ازين موئى مى بينم وز آن هيچ
دهانش گوئى از تنگى که هيچست
بدان تنگى نديدم در جهان هيچ
ميانش يک سر مويست و گوئى
ندارد يک سر مو در ميان هيچ
دهانش بى گمان همچون دلم تنگ
ميانش بى سخن همچون دهان هيچ
بجز وصف دهان نيست هستش
نمى آيد حديثم بر زبان هيچ
ميانش چون تنم در بى نشانى
دهانش چون دلم وز وى نشان هيچ
خوشا با دوستان در بوستان عيش
که باشد بوستان بى دوستان هيچ
گل سورى نبينم در بهاران
چو روى دلستان در گلستان هيچ
برون از اشک از چشمم نيابد
کنارسبزه و آب روان هيچ
برو خواجو که باگل درنگيرد
خروش بلبل فرياد خوان هيچ
سحرگه خوش بود گل چيدن از باغ
وليکن گر نگويد باغبان هيچ



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید