شماره ٢٢٣: بر مه از سنبل پر چين تو پر چين بگرفت

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بر مه از سنبل پر چين تو پر چين بگرفت
چه خطا رفت که ابروى کژت چين بگرفت
گرد مشکست که گرد گل رويت بدميد
يا بنفشه ست که پيرامن نسرين بگرفت
لشکر زنگ ز سرحد ختن بيرون تاخت
بختا برد خط و مملکت چين بگرفت
بسکه در ديده من کرد خيال تو نزول
راه بر مردمک چشم جهان بين بگرفت
جان شيرين بلب آورد بتلخى فرهاد
نه چو پرويز که کام از لب شيرين بگرفت
آخر اى صبح جگر سوختگان رخ بنماى
که مرا بيتو ملال از مه و پروين بگرفت
همچو خواجو سزد ار ترک دل و دين گيرم
که دلم در غم عشقت ز دل و دين بگرفت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید