شماره ١٩٥: هيچکس نيست که منظور مرا ناظر نيست

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
هيچکس نيست که منظور مرا ناظر نيست
گر چه بر منظرش ادارک نظر قادر نيست
ايکه از ذکر بمذکور نمى پردازى
حاصل از ذکر زبان چيست چو دل ذاکر نيست
نسبت ما مکن اى زاهد نادان به فجور
زانکه سرمست مى عشق بتان فاجر نيست
گر چه خلقى شده اند از غم ليلى مجنون
هيچکس برصفت قيس بنى عامر نيست
هر دل خسته که او صدرنشين غم تست
غمش از وارد و انديشه اش از صادر نيست
زآتش عشق تو آن سوز که در باطن ماست
ظاهر آنست که بر اهل خرد ظاهر نيست
گر ز سوداى تو اى نادره دور زمان
خبر از دور زمانم نبود نادر نيست
چون توانم که بپايان برم اين دفتر ازآنک
قصه عشق من و حسن ترا آخر نيست
من بغيرتو اگر کافرم انکار مکن
کانکه دين در سر آن کار کند کافر نيست
به صبورى نتوان جستن ازين درد خلاص
زانکه نافع نبود صبر چو دل صابر نيست
اى عزيزان اگر آن يوسف کنعانى ماست
هر که او را به دو عالم بخرد خاسر نيست
قاصرست از خرد آنکس متصور باشد
که ز اوصاف تو ادراک خرد قاصر نيست
گر چه خواجو ز تو يک لحظه نگردد غائب
آندمم با تو حضورست که او حاضر نيست
نه من دلشده دارم سر پيوندت و بس
کيست آنکش سر پيوند تو در خاطر نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید