شماره ١٧٤: آن ترک پريچهره مگر لعبت چينست

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
آن ترک پريچهره مگر لعبت چينست
يا ماه شب چارده بر روى زمينست
در ابر سيه شعشه بدر منيرست
يا در شکن کاکل او نور جبينست
آن ماه تمامست که برگوشه بامست
يا شاه سپهرست که بر چرخ برينست
گويند که زيباست بغايت مه نخشب
ليکن نتوان گفت که زيباتر از اينست
آن لعل گهر پوش مگر چشمه نوشست
يا درج عقيقست که بر در ثمينست
هر چند نمک چون شکرت شور جهانيست
ليکن لب لعلت نمکى بس شکرينست
اين نکهت مشکين نفس باد بهارست
يا چين سر زلف تو يا نافه چينست
بالاى بلندت که ازو کارتو بالاست
بالاش نگويم که بلاى دل و دينست
خواجو اگرش تيغ زنى روى نپيچد
زيرا که تو سلطانى و او ملک يمينست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید