شماره ١٤٧: خطر باديه عشق تو بيش از پيشست

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
خطر باديه عشق تو بيش از پيشست
اين چه دامست که دور از تو مرا در پيشست
ايکه درمان جگر سوختگان مى سازى
مرهمى بردل ما نه که بغايت ريشست
ديده هر چند بر آتش زند آبم ليکن
حدت آتش سوداى تو از حد بيشست
باده مى نوشم و خون از جگرم مى جوشد
زانکه بى لعل توام باده نوشين نيشست
عاشق انديشه دورى نتواند کردن
دوربينى صفت عاقل دور انديشست
گر مراد دل درويش برآرى چه شود
زانکه سلطان بر صاحب نظران درويشست
آشنايان همه بيگانه شدند از خواجو
ليکن او را همه اين محنت و درد از خويشست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید