شماره ١٣٦: بوستان طلعتش را نوبهارى ديگرست

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بوستان طلعتش را نوبهارى ديگرست
چشمم از عکس جمالش لاله زارى ديگرست
از ميان جان من هرگز نمى گيرد کنار
گر چه هر ساعت ميانش در کنارى ديگرست
تا لب ميگون او در داد جان را جام مى
چشم مست نيم خوابش را خمارى ديگرست
عاشقانرا با طريق زهد و تقوى کار نيست
زاهدى در مذهب عشاق کارى ديگرست
ايکه در حسن و لطافت در جهانت يار نيست
تا نپندارى که ما را جز تو يارى ديگرست
زلف مشکينت چرا آشفته شد چون کار من
يا ترا کاريست کو آشفته کارى ديگرست
بارها گفتم که دل برگيرم از مهرت وليک
بار عشقت بر دلم اين بار بارى ديگرست
گرچه چين پيوسته در ابروى مشکينت خطاست
در خم زلف تو هر چين زنگبارى ديگرست
شيرمردانرا اگر آهو شکارست اين عجب
کاهوى چشم ترا هر دم شکارى ديگرست
از جهان خواجو طريق عاشقى کرد اختيار
بختيار آنکس که او را اختيارى ديگرست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید