شماره ١٢٥: سحر بگوش صبوحى کشان باده پرست

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
سحر بگوش صبوحى کشان باده پرست
خروش بلبله خوشتر زبانک بلبل مست
مرا اگر نبود کام جان وعمر دراز
چه باک چون لب جانبخش و زلف جانان هست
اگر روم بدود اشک و دامنم گيرد
که از کمند محبت کجا توانى جست
امام ما مگر از نرگس تو رخصت يافت
چنين که مست بمحراب مى رود پيوست
ز بسکه در رمضان سخت گفت عالم شهر
چو آبگينه دل نازک قدح بشکست
چگونه از رجام شراب برخيزد
کسى که در صف رندان دردنوش نشست
بمحشرم ز لحد بى خبر برانگيزند
بدين صفت که شدم بيخود از شراب الست
عجب نباشد اگر آب رخ بباد رود
مرا که باد بدستست و دل برفت از دست
کنون ورع نتوان بست صورت از خواجو
که باز بر سر پيمانه رفت و پيمان بست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید