شماره ١١٧: چو طلعت تو مرا منتهاى مقصودست

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
چو طلعت تو مرا منتهاى مقصودست
بيا که عمر من اين پنجروز معدودست
مقيم کوى تو گشتم که آستان اياز
بنزد اهل حقيقت مقام محمودست
دلم ز مهر رخت مى کشد بزلف سياه
چرا که سايه زلف تو ظل ممدودست
من از وصال تو عهديست کارزو دارم
که کام دل بستانم چنانکه معهودست
ز بسکه دل بربودى چو روى بنمودى
گمان مبر که دلى در زمانه موجودست
اگر چنانکه کسى را ز عشق مقصوديست
مرا ز عشق تو مقصود ترک مقصودست
دلم ز زلف تو بر آتشست و مى دانم
که سوز سينه پر دود مجمر از عودست
چه نکهتست مگر بوى لاله و سمنست
چه زمزمه ست مگر بانک زخمه عودست
اگر مراد نبخشد بدوستان خواجو
خموش باش که امساک نيکوان جودست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید