شماره ٤٥: من مستم و دل خراب جان تشنه و ساغر آب

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
من مستم و دل خراب جان تشنه و ساغر آب
برخيز و بده شراب بنشين و بزن رباب
اى سام تو بر سحر وى شور تو در شکر
در سنبله ات قمر در عقربت آفتاب
برمشک مزن گره برآب مکش ز ره
يا ترک خطا بده يا روى ز ما متاب
در بر رخ ما مبند بر گريه ما مخند
بگشاى ز مه کمند بردار ز رخ نقاب
من بنده ام و تو شاه من ابر سيه توماه
من آه زنم تو راه من ناله کنم تو خواب
اى فتنه صبح خيز آمد گه صبح خيز
درجام عقيق ريز آن باده لعل ناب
آمد گه طوف و گشت بخرام بسوى دشت
چون دور بقا گذشت بگذر ز ره عتاب
عطار چمن صباست پيراهن گل قباست
تقوى و ورع خطاست مستى وطرب صواب
دردى کش ازين سپس ونديشه مکن ز کس
فرصت شمر اين نفس با همنفسان شراب
خواجو مى ناب خواه چون تشنه ئى آب خواه
از ديده شراب خواه وز گوشه دل کباب



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید