شماره ٣٦: مغنى وقت آن آمد که بنوازى رباب

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
مغنى وقت آن آمد که بنوازى رباب
صبوحست اى بت ساقى بده شراب
اگرمردم بشوئيدم بآب چشم جام
وگر دورم بخوانيدم بآواز رباب
فلک در خون جانم رفت و ما در خون دل
مى لعل آب کارم برد و ما در کار آب
مرا بر قول مطرب گوش و مطرب در سماع
من از بادام ساقى مست وساقى مست خواب
چو هندو زلف دود آساى او آتش نشين
چو طوطى لعل شکر خاى او شيرين جواب
دل از چشمم بفريادست و چشم از دست دل
که هم پرعقابست آفتاب جان عقاب
کبابم از دل پرخون بود وقت صبوح
که مست عشق را نبود برون از دل کباب
سر کويت ز آب چشم مهجوران فرات
سر انگشتت بخون جان مشتاقان خضاب
دلم چون مار مپيچد ز مهرم سرمپيچ
رخت چون ماه مى تابد ز خواجو رخ متاب



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید