رو، مسلم تراست بیكاری
چونك اندر عنایت یاری
نقش را كار نیست پیش قلم
آن قلم را چه حاجت از یاری؟
همچو بت باش پیش آن بتگر
كه همه نقش و رنگ ازو داری
گر بپرسد، چه صورتت باید؟
گو: « همان صورتی كه بنگاری »
گر مرا تن كنی، تو جان منی
ور مرا دل كنی، تو دلداری
لطف گل، خار را تو میبخشی
چه كند شاخ خار، جز خاری؟
باده ده، باده خواهمان كردی
كه حرامست با تو هشیاری