غزل شماره ۲۹۶۰

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
رقصان شو ای قراضه كز اصل اصل كانی
جویای هر چه هستی می‌دانك عین آنی
خورشید رو نماید وز ذره رقص خواهد
آن به كه رقص آری دامن همی‌كشانی
روزی كنار گیری ای ذره آفتابی
سر بر برش نهاده این نكته را بدانی
پیش آردت شرابی كای ذره دركش این را
خوردی و محو گشتی در آفتاب جانی
شد ذره آفتابی از خوردن شرابی
در دولت تجلی از طعن لن ترانی
ما میوه‌های خامیم در تاب آفتابت
رقصی كنیم رقصی زیرا تو می‌پزانی
احسنت ای پزیدن شاباش ای مزیدن
از آفتاب جانی كو را نبود ثانی
مخدوم شمس دینم شاهنشهی ز تبریز
تسلیم توست جان‌ها ای جان و دل تو دانی

تبریزخورشیددامندولترقصشرابهستی


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید