غزل شماره ۲۹۵۷

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
اندر شكست جان شد پیدا لطیف جانی
چون این جهان فروشد وا شد دگر جهانی
بازار زرگران بین كز نقد زر چه پر شد
گر چه ز زخم تیشه درهم شكست كانی
تا تو خمش نكردی اندیشه گرد نامد
وا شد دهان دل چون بربسته شد دهانی
چندین هزار خانه كی گشت از زمانه
تا در دل مهندس نقشش نشد نهانی
سری است زان نهانتر صد نقش از آن مصور
در خاطر مهندس و اندر دل فلانی
چون دل صفا پذیرد آن سر جهان بگیرد
وآنگه كسی نمیرد در دور لامكانی
تبریز شمس دین را از لطف لابه‌ای كن
كز باغ بی‌زمانی در ما نگر زمانی

اندیشهتبریزجهاندهانلابهلطف


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید