غزل شماره ۲۹۱۷

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
هیچ خمری بی‌خماری دیده‌ای
هیچ گل بی‌زخم خاری دیده‌ای
در گلستان جهان آب و گل
بی خزانی نوبهاری دیده‌ای
چونك غم پیش آیدت در حق گریز
هیچ چون حق غمگساری دیده‌ای
كار حق كن بار حق كش جز ز حق
هیچ كس را كار و باری دیده‌ای
هیچ دل را بی‌صقال لطف او
در تجلی بی‌غباری دیده‌ای
بی جمال خوب دلدار قدیم
جز خیالی دل فشاری دیده‌ای
از نشاط صرف ناآمیخته
شرح ده ای دل تو باری دیده‌ای
در جهان صاف بی‌درد و دغل
بی خطر ایمن مطاری دیده‌ای
چون سگ كهف آی در غار وفا
ای شكاری چون شكاری دیده‌ای
لب ببند و چشم عبرت برگشا
چونك دیده اعتباری دیده‌ای
شمس تبریزی بگیرد دست تو
گر ز چشم بد عثاری دیده‌ای

بهارتبریزجهانخمارخیالدیدهغبارلطفنشاطوفاچشمگلستان


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید