رو رو ای جان سبك خیز غریب سفری
سوی دریای معانی كه گرامی گهری
برگذشتی ز بسی منزل اگر یادت هست
مكن استیزه كز این مصطبه هم برگذری
پر فروشوی از این آب و گل و باش سبك
پی یاران پریده چه كنی كه نپری
هین سبو بشكن و در جوی رو ای آب حیات
پیش هر كوزه شكن چند كنی كاسه گری
زین سر كوه چو سیلاب سوی دریا رو
كه از این كوه نیاید تن كس را كمری
بس كن از شمس مبر نه به غروب و نه شروق
كه از او گه چو هلالی و گهی چون قمری