غزل شماره ۲۸۱۱

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
از هوای شمس دین بنگر تو این دیوانگی
با همه خویشان گرفته شیوه بیگانگی
وحش صحرا گشته و رسوای بازاری شده
از هوای خانه او صد هزاران خانگی
صاعقه هجرش زده برسوخته یك بارگی
عقل و شرم و فهم و تقوا دانش و فرزانگی
من ز شمع عشق او نان پاره‌ای می‌خواستم
گفت بنویسید توقیعش پی پروانگی
ای گشاده قلعه‌های جان به چشم آتشین
ای هزاران صف دریده عشقت از مردانگی
ای خداوند شمس دین صد گنج خاك است پیش تو
تا چه باشد عاشق بیچاره‌ای یك دانگی
صد غریو و بانگ اندر سقف گردون افكنیم
من نیم در عشق پابرجای تو یك بانگی
عقل را گفتم میان جان و جانان فرق كن
شانه عقلم ز فرقش یاوه كرده شانگی

آتشتقواجانانخدادانششمعصحراعاشقعشقعقلقلمچشمگردون


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید