غزل شماره ۲۷۲۶

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
ای دیده ز نم زبون نگشتی
وی دل ز فراق خون نگشتی
وی عقل مگر تو سنگ جانی
چون مایه صد جنون نگشتی
این یك هنرت هزار ارزد
كز عشق به هر فسون نگشتی
لیك از تو شكایت است دل را
كز ناله چو ارغنون نگشتی
ز اندیشه دوست بو نبردی
ز اندیشه خود فزون نگشتی
زان گرم نگشته‌ای ز خورشید
كز خانه تن برون نگشتی
چون گردش آفتاب دیدی
ماننده ذره چون نگشتی
چون آب حیات خضر دیدی
چون صافی و آبگون نگشتی
مرغ زیرك به پای آویخت
شكر است كه ذوفنون نگشتی
زان درس جماد علم آموخت
تو مردم یعلمون نگشتی
شمس تبریز جان جان‌ها
ز اول بده ای كنون نگشتی

اندیشهتبریزحیاتخورشیددوستدیدهصافیعشقعقلفراق


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید