غزل شماره ۲۶۶۹

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
برفتیم ای عقیق لامكانی
ز شهر تو تو باید كه بمانی
سفر كردیم چون استارگان ما
ز تو هم سوی تو كه آسمانی
یكی صورت رود دیگر بیاید
به مهمانخانه‌ات زیرا كه جانی
كه مهمانان مثال چار فصلند
تو اصل فصل‌هایی كه جهانی
خیال خوب تو در سینه بردیم
شفق از آفتاب آمد نشانی
به پیشت ماند دل با ما نیامد
دل از تو كی رود چون دلستانی
سر دل‌ها به زیر سایه‌ات باد
كه دل‌ها را در این مرعا شبانی
فروریزید دندان‌های گرگان
از آنگه كه نمودی مهربانی
بهل تا بحر گوید قصه خویش
كه تا باری ببینی قصه خوانی

آسمانجهانخیالسایهسینهشبان


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید