غزل شماره ۲۱۱۷

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
پیشتر آ ای صنم شنگ من
ای صنم همدل و همرنگ من
شیوه گری بین كه دلم تنگ شد
تا تو بگوییش كه دلتنگ من
جنگ كنم با دل خود چون عوان
تا تو بگویی سره سرهنگ من
چند بپرسی كه رخت زرد چیست
از غم تو ای بت گلرنگ من
دوش به زهره همه شب می‌رسید
زاری این قالب چون چنگ من
جان مرا از تن من بازخر
تا برهد جان من از ننگ من
ای شده از لطف لب لعل تو
صیرفی زر دل چون سنگ من
صلح بده جان مرا و مرا
كز جهت توست همه جنگ من
پای من از باد روانتر شود
گر تو بگویی كه بیا لنگ من
زان شده‌ام بسته آونگ تو
كز تو شود چون شكر آونگ من
ای تو ز من فارغ و من زار زار
اه چه شوم چون كنی آهنگ من
زنگی غم بر در شادی روم
روم مرا بازخر از زنگ من
بی‌گهی و دوری ره باك نیست
نیم قدم شد ز تو فرسنگ من
پیری من گشته به از كودكی
تازه شده روی پرآژنگ من
خامش كن چون خمشان دنگ باش
تات بگوید خمش و دنگ من

آهنگزهرهصنملطفلعلچنگ


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید