غزل شماره ۲۰۱۸

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
مرغ خانه با هما پر وا مكن
پر نداری نیت صحرا مكن
چون سمندر در دل آتش مرو
وز مری تو خویش را رسوا مكن
درزیا آهنگری كار تو نیست
تو ندانی فعل آتش‌ها مكن
اول از آهنگران تعلیم گیر
ور نه بی‌تعلیم تو آن را مكن
چون نه‌ای بحری تو بحر اندرمشو
قصد موج و غره دریا مكن
ور كنی پس گوشه كشتی بگیر
دست خود را تو ز كشتی وا مكن
گر بیفتی هم در آتش كشتی بیفت
تكیه تو بر پنجه و بر پا مكن
چرخ خواهی صحبت عیسی گزین
ور نه قصد گنبد خضرا مكن
میوه خامی مقیم شاخ باش
بی‌معانی ترك این اسما مكن
شمس تبریزی مقیم حضرت است
تو مقام خویش جز آن جا مكن

آتشآهنگتبریزسمنسمندصحبتصحرامروگنبد


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید