غزل شماره ۱۸۶۶

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
ای كار من از تو زر ای سیمبر مستان
هم سیم به یادم ده هم سیم و زرم بستان
در عین زمستانی چون گرم كنی مركب
از گرمی میدانت برسوزد تابستان
گر طفلك یك روزه شب‌های تو را بیند
از شیر بری گردد وز مادر وز پستان
ای وای از آن ساعت كاین خاطر چون پیلم
سرمست شما گردد یاد آرد هندستان
روزی كه تب مرگم یك باره فروگیرد
هر پاره ز من گردد از آتش تب سستان
تو از پس پرده دل ناگاه سری دركن
تا هر سر موی من گردند چو سرمستان
هر خاطر من بكری بر بام و در از عشقت
چندان بكند شیوه چندان بكند دستان
تا تابش روی تو درپیچد در هر یك
وز چون تو شهی گردد هر خاطرم آبستان
شمس الحق تبریزی هر كس كه ز تو پرسد
می بینم و می گویم از رشك كدام است آن

آتشبستانتبریزدستانعشقمستگردن


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید