غزل شماره ۱۵۹۰

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
چون ز صورت برتر آمد آفتاب و اخترم
از معانی در معانی تا روم من خوشترم
در معانی گم شدستم همچنین شیرینتر است
سوی صورت بازنایم در دو عالم ننگرم
در معانی می گدازم تا شوم همرنگ او
زانك معنی همچو آب و من در او چون شكرم
دل نگیرد هیچ كس را از حیات جان خویش
من از این معنی ز صورت یاد نارم لاجرم
می خرامم من به باغ از باغ با روحانیان
چون گل سرخ لطیف و تازه چون نیلوفرم
كشتی تن را چو موجم تخته تخته بشكنم
خویشتن را بسكلم چون خویشتن را لنگرم
ور من از سختی دل در كار خود سستی كنم
زود از دریا برآید شعله‌های آذرم
همچو زر خندان خوشم اندر میان آتشش
زانك گر ز آتش برآیم همچو زر من بفسرم
من ز افسونی چو ماری سر نهادم بر خطش
تا چه افتد ای برادر از خط او بر سرم
من ز صورت سیر گشتم آمدم سوی صفات
هر صفت گوید درآ این جا كه بحر اخضرم
چون سكندر ملك دارم شمس تبریزی ز لطف
سوی لشكرهای معنی لاجرم سرلشكرم

آتشاخترتبریزحیاتخندانشیرینلطف


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید