غزل شماره ۱۵۱۸

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
من آن ماهم كه اندر لامكانم
مجو بیرون مرا در عین جانم
تو را هر كس به سوی خویش خواند
تو را من جز به سوی تو نخوانم
مرا هم تو به هر رنگی كه خوانی
اگر رنگین اگر ننگین ندانم
گهی گویی خلاف و بی‌وفایی
بلی تا تو چنینی من چنانم
به پیش كور هیچم من چنانم
به پیش گوش كر من بی‌زبانم
گلابه چند ریزی بر سر چشم
فروشو چشم از گل من عیانم
لباس و لقمه‌ات گل‌های رنگین
تو گل خواری نشایی میهمانم
گل است این گل در او لطفی است بنگر
چو لطف عاریت را واستانم
من آب آب و باغ باغم ای جان
هزاران ارغوان را ارغوانم
سخن كشتی و معنی همچو دریا
درآ زوتر كه تا كشتی برانم

ارغوانسخنلابهلطفنگینوفاچشمگلاب


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید