غزل شماره ۱۵۰۸

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
سفر كردم به هر شهری دویدم
به لطف و حسن تو كس را ندیدم
ز هجران و غریبی بازگشتم
دگرباره بدین دولت رسیدم
از باغ روی تو تا دور گشتم
نه گل دیدم نه یك میوه بچیدم
به بدبختی چو دور افتادم از تو
ز هر بدبخت صد زحمت كشیدم
چه گویم مرده بودم بی‌تو مطلق
خدا از نو دگربار آفریدم
عجب گویی منم روی تو دیده
منم گویی كه آوازت شنیدم
بهل تا دست و پایت را ببوسم
بده عیدانه كامروز است عیدم
تو را ای یوسف مصر ارمغانی
چنین آیینه روشن خریدم

بختخدادولتدیدهغریبلطفمغانهجران


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید