غزل شماره ۱۴۹۵

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
اگر تو نیستی در عاشقی خام
بیا مگریز از یاران بدنام
تو آن مرغی كه میل دانه داری
نباشد در جهان یك دانه بی‌دام
مكن ناموس و با قلاش بنشین
كه پیش عاشقان چه خاص و چه عام
اگر ناموس راه تو بگیرد
بكش او را و خونش را بیاشام
كه این سودا هزاران ناز دارد
مكن ناز و بكش ناز و بیارام
حریفا اندر آتش صبر می كن
كه آتش آب می گردد به ایام
نشان ده راه خمخانه كه مستم
كه دادم من جهانی را به یك جام
برادر كوی قلاشان كدام است
اگر در بسته باشد رفتم از بام
به پیش پیر میخانه بمیرم
زهی مرگ و زهی برگ و سرانجام

آتشجامجهانحریفسوداصبرعاشقمستمیخانهیاران


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید