غزل شماره ۱۴۶۶

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
در عشق سلیمانی من همدم مرغانم
هم عشق پری دارم هم مرد پری خوانم
هر كس كه پری خوتر در شیشه كنم زودتر
برخوانم افسونش حراقه بجنبانم
زین واقعه مدهوشم باهوشم و بی‌هوشم
هم ناطق و خاموشم هم لوح خموشانم
فریاد كه آن مریم رنگی دگر است این دم
فریاد كز این حالت فریاد نمی‌دانم
زان رنگ چه بی‌رنگم زان طره چو آونگم
زان شمع چو پروانه یا رب چه پریشانم
گفتم كه مها جانی امروز دگر سانی
گفتا كه بر او منگر از دیده انسانم
ای خواجه اگر مردی تشویش چه آوردی
كز آتش حرص تو پردود شود جانم
یا عاشق شیدا شو یا از بر ما واشو
در پرده میا با خود تا پرده نگردانم
هم خونم و هم شیرم هم طفلم و هم پیرم
هم چاكر و هم میرم هم اینم و هم آنم
هم شمس شكرریزم هم خطه تبریزم
هم ساقی و هم مستم هم شهره و پنهانم

آتشتبریزخموشدیدهساقیشمعطرهعاشقعشقفریادمستهمدمپنهان


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید