غزل شماره ۱۴۵۹

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
تا عاشق آن یارم بی‌كارم و بر كارم
سرگشته و پابرجا ماننده پرگارم
ماننده مریخی با ماه و فلك خشمم
وز چرخ كله زرین در ننگم و در عارم
گر خویش منی یارا می بین كه چه بی‌خویشم
ز اسرار چه می پرسی چون شهره و اظهارم
جز خون دل عاشق آن شیر نیاشامد
من زاده آن شیرم دلجویم و خون خوارم
رنجورم و می دانی هم فاتحه می خوانی
ای دوست نمی‌بینی كز فاتحه بیمارم
حلاج اشارت گو از خلق به دار آمد
وز تندی اسرارم حلاج زند دارم
اقرار مكن خواجه من با تو نمی‌گویم
من مرده نمی‌شویم من خاره نمی‌خارم
ای منكر مخدومی شمس الحق تبریزی
ز اقرار چو تو كوری بیزارم و بیزارم

اسرارتبریزدوستعاشق


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید