غزل شماره ۱۳۹۲

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
یار شدم یار شدم با غم تو یار شدم
تا كه رسیدم بر تو از همه بیزار شدم
گفت مرا چرخ فلك عاجزم از گردش تو
گفتم این نقطه مرا كرد كه پرگار شدم
غلغله‌ای می شنوم روز و شب از قبه دل
از روش قبه دل گنبد دوار شدم
تا كه فتادم چو صدا ناگه در چنگ غمت
از هوس زخمه تو كم ز یكی تار شدم
دزدد غم گردن خود از حذر سیلی من
زانك من از بیشه جان حیدر كرار شدم
تا كه بدیدم قدحش سرده اوباش منم
تا كه بدیدم كلهش بی‌دل و دستار شدم
تا كه قلندردل من داد می مذهل من
رقص كنان دلق كشان جانب خمار شدم
گفت مرا خواجه فرج صبر رهاند ز حرج
هیچ مگو كز فرج است اینك گرفتار شدم
چرخ بگردید بسی تا كه چنین چرخ زدم
یار بنالید بسی تا كه در این غار شدم
نیم شبی همره مه روی نهادم سوی ره
در هوس خوبی او جانب گلزار شدم
گاه چو سوسن پی گل شاعر و مداح شدم
گاه چو بلبل به سحر سخره تكرار شدم
زوبع اندیشه شدم صدفن و صدپیشه شدم
كار تو را دید دلم عاقبت از كار شدم

اندیشهبلبلخماردلقرقصسحرسوسنصبرقدحهوسچنگگردنگلزارگنبد


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید