امروز خوش است دل كه تو دوش
خون دل ما بخوردهای نوش
ای دوش نموده روی چون ماه
و امروز هزار شكل و روپوش
دل سجده كنان به پیش آن چشم
جان حلقه شده به پیش آن گوش
هر لحظه اشارتی كه هش دار
هش میخواهی ز مرد بیهوش
سرنای توام مرا تو گویی
من در تو فرودمم تو مخروش
از بیم تو گشته شیر گربه
در خاك خزیده صبر چون موش
هر ذره كنار اگر گشاید
خورشید نگنجد اندر آغوش
خورشید چو شد تو را خریدار
ای ذره به نقد نسیه بفروش
باقی غزل مگو كه حیفست
ما در گفتار و دوست خاموش
لیكن چه كنم كه رسم كهنهست
دریا خاموش و موج در جوش