غزل شماره ۱۰۳۷

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
گیرم كه بود میر تو را زر به خروار
رخساره چون زر ز كجا یابد زردار
از دلشده زار چو زاری بشنیدند
از خاك برآمد به تماشا گل و گلزار
هین جامه بكن زود در این حوض فرورو
تا بازرهی از سر و از غصه دستار
ما نیز چو تو منكر این غلغله بودیم
گشتیم به یك غمزه چنین سغبه دلدار
تا كی شكنی عاشق خود را تو ز غیرت
هل تا دو سه ناله بكند این دل بیمار
نی نی مهلش زانك از آن ناله زارش
نی خلق زمین ماند و نی چرخه دوار
امروز عجب نیست اگر فاش نگردد
آن عالم مستور به دستوری ستار
باز این دل دیوانه ز زنجیر برون جست
بدرید گریبان خود از عشق دگربار
خامش كه اشارت ز شه عشق چنین است
كز صبر گلوی دل و جان گیر و بیفشار

تماشاجامدیوانهزمینصبرعاشقعشقغصهغمزهمستگلزار


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید