غزل شماره ۹۶۶

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
دیده خون گشت و خون نمی‌خسبد
دل من از جنون نمی‌خسبد
مرغ و ماهی ز من شده خیره
كاین شب و روز چون نمی‌خسبد
پیش از این در عجب همی‌بودم
كسمان نگون نمی‌خسبد
آسمان خود كنون ز من خیره است
كه چرا این زبون نمی‌خسبد
عشق بر من فسون اعظم خواند
جان شنید آن فسون نمی‌خسبد
این یقینم شدست پیش از مرگ
كز بدن جان برون نمی‌خسبد
هین خمش كن به اصل راجع شو
دیده راجعون نمی‌خسبد

آسماندیدهعشقیقین


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید