غزل شماره ۸۵۸

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
وقتی خوشست ما را لابد نبید باید
وقتی چنین به جانی جامی خرید باید
ما را نبید و باده از خم غیب آید
ما را مقام و مجلس عرش مجید باید
هر جا فقیر بینی با وی نشست باید
هر جا زحیر بینی از وی برید باید
بگریز از آن فقیری كو بند لوت باشد
ما را فقیر معنی چون بایزید باید
از نور پاك چون زاد او باز پاك خواهد
و آنك از حدث بزاید او را پلید باید
اما چو قلب و نیكو ماننده‌اند با هم
پیش چراغ یزدان آن را گزید باید
بر دل نهاد قفلی یزدان و ختم كردش
از بهر فتح این در در غم طپید باید
سگ چون به كوی خسبد از قفل در چه باكش
اصحاب خانه‌ها را فتح كلید باید
سالی دو عید كردن كار عوام باشد
ما صوفیان جان را هر دم دو عید باید
جان گفت من مریدم زاینده جدیدم
زایندگان نو را رزق جدید باید
ما را از آن مفازه عیشیست تازه تازه
آن را كه تازه نبود او را قدید باید
ای آمده چو سردان اندر سماع مردان
زنده ز شخص مرده آخر بدید باید
گر زانك چوب خشكی جز ز آتشی نخنبی
ور زانك شاخ سبزی آخر خمید باید
آن ذوق را گرفتم پستان مادر آمد
بنهاد در دهانت آخر مكید باید
خامش كه در فصاحت عمر عزیز بردی
در روضه خموشان چندی چرید باید
ای شمس حق تبریز در گفتنم كشیدی
روزی دو در خموشی دم دركشید باید

آتشبادهتبریزجامخموشدهانصوفیعرشعیشچراغیزدان


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید