غزل شماره ۸۴۷

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
پیمانه ایست این جان پیمانه این چه داند
از پاك می‌پذیرد در خاك می‌رساند
در عشق بی‌قرارش بنمودنست كارش
از عرش می‌ستاند بر فرش می‌فشاند
باری نبود آگه زین سو كه می‌رساند
ای كاش آگهستی زان سو كه می‌ستاند
خاك از نثار جان‌ها تابان شده چو كان‌ها
كو خاك را زبان‌ها تا نكته‌ای جهاند
تا دم زند ز بیشه زان بیشه همیشه
كان بیشه جان ما را پنهان چه می‌چراند
این جا پلنگ و آهو نعره زنان كه یا هو
ای آه را پناه او ما را كه می‌كشاند
شیری كه خویش ما را جز شیر خویش ندهد
شیری كه خویش ما را از خویش می‌رهاند
آن شیر خویش بر ما جلوه كند چو آهو
ما را به این فریب او تا بیشه می‌دواند
چون فاتحه دهدمان گاهی فتوح و گه گه
گر فاتحه شویم او از ناز برنخواند

جهانعرشعشقهستیپلنگپنهانپیمان


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید