غزل شماره ۷۸۰

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
بر سر آتش تو سوختم و دود نكرد
آب بر آتش تو ریختم و سود نكرد
آزمودم دل خود را به هزاران شیوه
هیچ چیزش بجز از وصل تو خشنود نكرد
آنچ از عشق كشید این دل من كه نكشید
و آنچ در آتش كرد این دل من عود نكرد
گفتم این بنده نه در عشق گرو كرد دلی
گفت دلبر كه بلی كرد ولی زود نكرد
آه دیدی كه چه كردست مرا آن تقصیر
آنچ پشه به دماغ و سر نمرود نكرد
گر چه آن لعل لبت عیسی رنجورانست
دل رنجور مرا چاره بهبود نكرد
جانم از غمزه تیرافكن تو خسته نشد
زانك جز زلف خوشت را زره و خود نكرد
نمك و حسن جمال تو كه رشك چمن است
در جهان جز جگر بنده نمكسود نكرد
هین خمش باش كه گنجیست غم یار ولیك
وصف آن گنج جز این روی زراندود نكرد

آتشجهانزلفعشقعودغمزهلعلوصلچمن


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید