چو با ما یار ما امروز جفتست
بگویم آنچ هرگز كس نگفتهست
همه مستند این جا محرمانند
میندیش از كسی غماز خفتهست
خزان خفت و بهاران گشت بیدار
نمیبینی درخت و گل شكفتهست
اگر یك روز باقی باشد از دی
زمین لب بسته است و گل نهفتهست
هلا در خواب كن اوباش تن را
كه گوهرهای جانی جمله سفتهست
خمش كن زردهی زان در نیابی
وگر محرم شوی بستان كه مفتست