غزل شماره ۹۸

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
ای از نظرت مست شده اسم و مسما
ای یوسف جان گشته ز لب‌های شكرخا
ما را چه از آن قصه كه گاو آمد و خر رفت
هین وقت لطیفست از آن عربده بازآ
ای شاه تو شاهی كن و آراسته كن بزم
ای جان ولی نعمت هر وامق و عذرا
هم دایه جان‌هایی و هم جوی می و شیر
هم جنت فردوسی و هم سدره خضرا
جز این بنگوییم وگر نیز بگوییم
گویید خسیسان كه محالست و علالا
خواهی كه بگویم بده آن جام صبوحی
تا چرخ به رقص آید و صد زهره زهرا
هر جا ترشی باشد اندر غم دنیی
می‌غرد و می‌برد از آن جای دل ما
برخیز بخیلانه در خانه فروبند
كان جا كه تویی خانه شود گلشن و صحرا
این مه ز كجا آمد وین روی چه رویست
این نور خداییست تبارك و تعالی
هم قادر و هم قاهر و هم اول و آخر
اول غم و سودا و به آخر ید بیضا
هر دل كه نلرزیدت و هر چشم كه نگریست
یا رب خبرش ده تو از این عیش و تماشا
تا شید برآرد وی و آید به سر كوی
فریاد برآرد كه تمنیت تمنا
نگذاردش آن عشق كه سر نیز بخارد
شاباش زهی سلسله و جذب و تقاضا
در شهر چو من گول مگر عشق ندیدست
هر لحظه مرا گیرد این عشق ز بالا
هر داد و گرفتی كه ز بالاست لطیفست
گر حاذق جدست وگر عشوه تیبا

بزمتماشاجامخدارقصزهرهسلسلهسوداصبوحصحراعشقعشوهعیشفریادمستچشمگلشن


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید