غزل شماره ۶۷

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
از آن مایی ای مولا اگر امروز اگر فردا
شب و روزم ز تو روشن زهی رعنا زهی زیبا
تو پاك پاكی از صورت ولیك از پرتو نورت
نمایی صورتی هر دم چه باحسن و چه بابالا
چو ابرو را چنین كردی چه صورت‌های چین كردی
مرا بی‌عقل و دین كردی بر آن نقش و بر آن حورا
مرا گویی چه عشقست این كه نی بالا نه پستست این
چه صیدی بی ز شستست این درون موج این دریا
ایا معشوق هر قدسی چو می‌دانی چه می‌پرسی
كه سر عرش و صد كرسی ز تو ظاهر شود پیدا
زدی در من یكی آتش كه شد جان مرا مفرش
كه تا آتش شود گل خوش كه تا یكتا شود صد تا
فرست آن عشق ساقی را بگردان جام باقی را
كه از مزج و تلاقی را ندانم جامش از صهبا
بكن این رمز را تعیین بگو مخدوم شمس الدین
به تبریز نكوآیین ببر این نكته غرا

آتشابروباقیتبریزجامساقیشوقعرشعشقعقلمعشوقچین


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید