غزل شماره ۳۴

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
ای عاشقان ای عاشقان آمد گه وصل و لقا
از آسمان آمد ندا كای ماه رویان الصلا
ای سرخوشان ای سرخوشان آمد طرب دامن كشان
بگرفته ما زنجیر او بگرفته او دامان ما
آمد شراب آتشین ای دیو غم كنجی نشین
ای جان مرگ اندیش رو ای ساقی باقی درآ
ای هفت گردون مست تو ما مهره‌ای در دست تو
ای هست ما از هست تو در صد هزاران مرحبا
ای مطرب شیرین نفس هر لحظه می‌جنبان جرس
ای عیش زین نه بر فرس بر جان ما زن ای صبا
ای بانگ نای خوش سمر در بانگ تو طعم شكر
آید مرا شام و سحر از بانگ تو بوی وفا
بار دگر آغاز كن آن پرده‌ها را ساز كن
بر جمله خوبان ناز كن ای آفتاب خوش لقا
خاموش كن پرده مدر سغراق خاموشان بخور
ستار شو ستار شو خو گیر از حلم خدا

آتشآسمانامانباقیخداخوشادامنساقیسحرشرابشیرینصباطربعاشقعیشمستمطربوصلوفاگردون


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید