غزل شماره ۲۸

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
ای شاه جسم و جان ما خندان كن دندان ما
سرمه كش چشمان ما ای چشم جان را توتیا
ای مه ز اجلالت خجل عشقت ز خون ما بحل
چون دیدمت می‌گفت دل جاء القضا جاء القضا
ما گوی سرگردان تو اندر خم چوگان تو
گه خوانیش سوی طرب گه رانیش سوی بلا
گه جانب خوابش كشی گه سوی اسبابش كشی
گه جانب شهر بقا گه جانب دشت فنا
گه شكر آن مولی كند گه آه واویلی كند
گه خدمت لیلی كند گه مست و مجنون خدا
جان را تو پیدا كرده‌ای مجنون و شیدا كرده‌ای
گه عاشق كنج خلا گه عاشق رو و ریا
گه قصد تاج زر كند گه خاك‌ها بر سر كند
گه خویش را قیصر كند گه دلق پوشد چون گدا
طرفه درخت آمد كز او گه سیب روید گه كدو
گه زهر روید گه شكر گه درد روید گه دوا
جویی عجایب كاندرون گه آب رانی گاه خون
گه باده‌های لعل گون گه شیر و گه شهد شفا
گه علم بر دل برتند گه دانش از دل بركند
گه فضل‌ها حاصل كند گه جمله را روبد بلا
روزی محمدبك شود روزی پلنگ و سگ شود
گه دشمن بدرگ شود گه والدین و اقربا
گه خار گردد گاه گل گه سركه گردد گاه مل
گاهی دهلزن گه دهل تا می‌خورد زخم عصا
گه عاشق این پنج و شش گه طالب جان‌های خوش
این سوش كش آن سوش كش چون اشتری گم كرده جا
گاهی چو چه كن پست رو مانند قارون سوی گو
گه چون مسیح و كشت نو بالاروان سوی علا
تا فضل تو راهش دهد وز شید و تلوین وارهد
شیاد ما شیدا شود یك رنگ چون شمس الضحی
چون ماهیان بحرش سكن بحرش بود باغ و وطن
بحرش بود گور و كفن جز بحر را داند وبا
زین رنگ‌ها مفرد شود در خنب عیسی دررود
در صبغه الله رو نهد تا یفعل الله ما یشا
رست از وقاحت وز حیا وز دور وز نقلان جا
رست از برو رست از بیا چون سنگ زیر آسیا
انا فتحنا بابكم لا تهجروا اصحابكم
نلحق بكم اعقابكم هذا مكافات الولا
انا شددنا جنبكم انا غفرنا ذنبكم
مما شكرتم ربكم و الشكر جرار الرضا
مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن
باب البیان مغلق قل صمتنا اولی بنا

اسباببادهخداخندانخوابدانشدلقطربعاشقعشققارونقیصرلعللیلیمجنونمستمسیحپلنگچشمچوگان


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید