شماره ٧٧: چه شود به چهره زرد من نظرى براى خدا کنى

غزلستان :: هاتف اصفهانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
چه شود به چهره زرد من نظرى براى خدا کنى
که اگر کنى همه درد من به يکى نظاره دوا کنى
تو شهى و کشور جان تو را تو مهى و جان جهان تو را
ز ره کرم چه زيان تو را که نظر به حال گدا کنى
ز تو گر تفقدو گر ستم، بود آن عنايت و اين کرم
همه از تو خوش بود اى صنم، چه جفا کنى چه وفا کنى
همه جا کشى مى لاله گون ز اياغ مدعيان دون
شکنى پياله ما که خون به دل شکسته ما کنى
تو کمان کشيده و در کمين، که زنى به تيرم و من غمين
همه غمم بود از همين، که خدا نکرده خطا کنى
تو که هاتف از برش اين زمان، روى از ملامت بيکران
قدمى نرفته ز کوى وي، نظر از چه سوى قفا کنى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید