شماره ٤١: شب و روزى به پايان گر تو را در وصل يار آيد

غزلستان :: هاتف اصفهانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
شب و روزى به پايان گر تو را در وصل يار آيد
غنيمت دان که بى ما و تو بس ليل و نهار آيد
شتابت چيست اى جان از تنم خواهى برون رفتن
دمى از جسم من بيرون مرو شايد که يار آيد
تو اى سرو روان تا از کنارم بى سبب رفتى
شب و روز از دو چشمم اشک حسرت در کنار آيد
شدم دور از ديار يار و شد عمرى که سوى من
نه مکتوبى ز يار آيد نه پيکى زان ديار آيد
ازو هاتف به اين اميد دل خوش کردم و مردم
که شايد گاهگاهى بعد مرگم بر مزار آيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید